دلم می‌خواهد ...



بعضی وقتها شده گذرم به خیابانهای اطراف حرم میخورد . هی دلم میخواد بروم حدالاقل سلامی عرض کنم . شما که غریبه نیستید . خجالت می‌کشم . چند وقتی شده شش ماه شش ماه سری به آقا نمیزنم . بعد وقتی آنهایی را می‌بینم که چند صد کیلومتر راه را می‌آیند با خلوص نیت میخواهم از خجالت آب بشوم بروی توی زمین .
 
دلم میخواد بروم زیارت . اصلا یک روز فقط از صبح تا شب زیارت کنم . هر کسی یک جور زیارت را دوست دارد . مثلا من اصلا دوست ندارم ساعت 10 صبح بروم حرم . حرم رفتن باید توی شب باشد ، یعنی ساعت 12 شب به بعد . معمولا هم هر وقت برویم همین موقع ها میرویم . بعدش هم من دوست دارم پیاده بروم حرم . حالا پیاده که می‌گویم نه اینکه از دم در خانه نه . ولی دوست دارم هنوز مانده به حرم بروم آن وسط خیابان بین دو لاین بعد همین جوری که به گنبد زل زده‌ام راه بیفتم سمت حرم .  شب گنبد خیلی زیبا می‌شود . خیلی حال می‌دهد جان شما .

بعد که رسیدم سلام بدهم بروم داخل صحن . اول یک گوشه صحن روی زمین بشینم و هی زائرای آقا را ببینم . بعد برای هر کدامشان یک قصه ببافم . این یکی را ببین . تازه عروس دامادن . احتمالا برای ماه عسل آمده‌اند . آن یکی احتمالا از راه دور آمده‌ است . مریض دارد . یا امام رضا خودت همه‌ی مریض‌ها را شفا بده . امام رضا جون قربونت برم که زائرات یکی دو تا که نیستن . به دهمی نرسیده قصه‌هات شبیه هم می شود . خب حالا میروم داخل . کفشهام را به کفش داری می‌دهم . این دفعه همان اول نمیروم که یک زیارت نامه بردارم . مگر آقا فقط به حرف کسی گوش می‌کند که زیارت نامه دستش بگیرد و بلند بلند بخواند؟ مگر نگفته اند که هیچ آداب و ترتیبی مجوی ... . نزدیک ضریح که می‌شوی انگار یک منبع انرژی آنجا کار گذاشته‌اند . ولی شلوغ است . دیگر بچه هم نیستم که بروم روی کول بابام دستم بخوره به ضریح . وقتی که زیارت تمام شد  سلام را میدهم  و از صحن خارج می‌شوم . خیلی ها هستند  جواب سلامشان را از آقا میگیرند و بعد  می‌روند . خوش به حال آنها .
 
یک وقت‌هایی می‌شود آدم نیاز دارد به این شارژها .من بهش می‌گویم شارژر .مثل گوشی موبایلتان که هر چند وقت  یک بار باید بزنین به شارژ ما آدمها هم بعد از مدتی خودآگاه یا ناخودآگاه از یک چیزایی دور می‌شویم . در عوض گرفتار مسایلی  می‌شویم که وقتی بعدا به آن‌ها نگاه می‌کنیم به خودمان می‌خندیم . حالا بعضیا دیر به دیر یا بعضی‌ها مثل من زود به زود ! بعد باید یک کسی یا یک چیزی یک تلنگری به آدم بزند و بچرخاندش و دوباره هلش بدهد به راه اصلیش . 
 
بعد از زیارت هم دوست می‌دارم بروم مهمانسرای حضرت . تا حالا نشده که آنجا بروم . شیکمو هم خودتان می‌باشید !  
 
امام رضا ما رو آدم کن ...




ديدگاه هاي کاربران

4 نظر براي "دلم می‌خواهد ..."

تناز گفت...

شاید یک کمی درک کردم...
ولی بیشتر از اون احساس تلخی داشتم...
نپرسید چرا!


۱۱/۱۴/۱۳۸۹ ۸:۰۹ بعدازظهر
آبجیت گفت...

سلام
خاک وچوکت 6 ماهه حرم نرفتی؟
یعنی از وقتی من تو این خراب شدم تو هم حرم نرفتی؟؟؟؟
چطور دلت اومد؟
بدو بدو وضوتو بگیر همین الان هم به قصد خودت هم به نیت من که کلی ازش ذورم برو یه زیارتی بکن و بیا
نبینم دیگه دیر رفتی حرم ها
تازه میخواسته آدمش بکنه تو سراغی ازش میگیری که او یادی از تو کنه؟
ای وای امروزم که شهادته کاش مشهد بووووودم
اــــــــــــــــــــــــــــی خدا
مشــــــــــــــــــــــــد
نفس
عشق
زندگی


۱۱/۱۵/۱۳۸۹ ۵:۲۸ قبل‌ازظهر
هاله گفت...

ولي من دوس دارم برم بشينم يه گوشه ي حياط حرم و فقط به آدما نگا كنم .. بيشتر به بچه ها !
والا ما دو تا نيسيم ! يه دونه ايم ! من همون جوجو ام !
اون يكي جوجو هم يكي از دوستان به نام فرزانه اس كه وبلاگشو حذف كرده ..اگه دلش تنگ شد واس وبلاگ نويسي مياد اونجا مي نويسه .. (‌خيلي پيچيده شد .. نه ؟:دي )


۱۱/۱۷/۱۳۸۹ ۶:۳۴ قبل‌ازظهر
آرمیتا گفت...

علییییییییییییی
چرا هر روز یه جا باید دنبال کامنت دونی بگردیم !!!!!!!!!!!
:)))
خسته نباشی بعد از امتحانای سنگین ! :)
راستیییی
حرم هم نرفتی نرفتی
رفتی هم رفتی
من که بی دین شدم حسابی :)))


۱۱/۱۸/۱۳۸۹ ۱:۱۴ قبل‌ازظهر

ارسال یک نظر

» همین نظرات شماست که باعث دلگرمی ماست !
» ما بی‌سواتیم لطفا فینگیلیشو و خارجکیو اینا ننویسین .
» اگه مطلب دیگری دارید می‌تونید از فرم تماس با ما استفاده کنید .

 
بالاي صفحه © 2010 |تمامي حقوق اين وبلاگ متعلق به يک علي مي‌باشد .