همه چی از اون روز لعنتی شروع شد . جمعه بود . من یک پشت کنکوری فلک زده بودم . تنها در خانه . مامان اینا رفته بودن جایی . اومدم نت . چی ؟ یک پشت کنکوری تو نت چیکار می کنه ؟ خودمم نمی دونم والا ولی همینو میدونم که هر وقت اون موقع میومدم نت وجدانم احساس درد می کرد . بعدکنکورم فهمیدم چه وجدان فولادینی داشتم ! بگذریم . چند دقیقه گذشت .سکوت همه جا را فرا گرفت . ناگهان به خود آمدم . از اتاق بیرون پریدم در حالی كه فریاد می زدم . کردم کردم کردم . آپ کردم ! ...
قبلنا راستشو بخواین فک می کردم وبلاگ همون وبسایته ( نخندید لطفا ) بعدا فهمیدم نه وبلاگ یه چیزیه که توش خاطراتشونو می نویسن . بزرگتر که شدم دوزاریم جا افتاد که نه بابا مردم که تو وبلاگ فقط خاطره ماطره که نمی نویسن .
خیلی زودتر از اینها می خواستم یک وبلاگ درست کنم ولی موقعیتش جور نشده بود تا همون جمعه تاریخی ! تاریخ دقیقش متاسفانه بنابه دلایلی مشخص نیست . بیچاره وبلاگم مثه این بچه سر راهیا تاریخ تولد نداره . ولی شما به اينجا را همان افتتاحيه فرض كنید . به کسی هم چیزی نگید لطفا.
اولش خواستم اسم وبلاگمو بزارم یه پشت کنکوری فلک زده دیدم این که نمیشه باالخره تا آخر عمرت که این جوری نمی مونی ! این از سرعت خود بکاهید هم همین جوری روی تابلوی کنار خیابون دیدم نمی دونم چرا تو ذهنم موند . پس اگر بار اول اینجا می آیید فک نکنید اینجا مربوط به راهنمایی و رانندگیه و ما می خواهیم طرز صحیح رد شدن از خیابان را یادتان بدهیم !
حالا بگذریم از اینکه اوبل پستهام معمولا همش از تکنیک کپی پیست ایجاد شده بود و حالا هم همش به قول بعضیا چرت و پرت است . خب چه کنیم . ما خودمان خیلی آدم حسابی هستیم که حالا بخواهیم وبلاگمان حسابی باشد ؟ ببخشید خب . خیلی هم بلد نیستم مثل یه سری وبلاگها ادای کسایی رو در بیارم که انگار خیلی چیز میدونن . دو تا مطلب قلمبه سلمبه هم از همان تکنیک کپی پیست و بقیه ماجرا . . .
چند روز پیش سری به آمار وبگذرم می زدم و مثلا داشتم تحلیلشان می کردم ( چیه بهم نمیاد ) . متوجه این شدم که واقعا این وبلاگ ما چقدر محبوب است ! ( افعال معکوس ) چقدر مردم بیرون دارن سرودست می شکونن واسه ورد به وبلاگ ! این حرفها را من در سلامتی کامل میزنم هااااااااااا . خب وقتی می بینم طرف با سرچ این عبارت آمده به وبلاگم " چگونگی نشستن روی صندلی در جلسه کنکور " چقدر من باید خوشحال باشم که چقدر طرفدار دارم . ( این عین عبارت بود که از توی وبگذر در آوردم ) . من اون شبش خیلی با خودم فکر کردم . یعنی طرف توی این موقع از سال همه ی درسها را خوانده که هیچ مرورو هم کرده که هیچ جم بندی رو هم انجام داده حالا فقط گیرش اینه که چطوری روی صندلی بشینه ! یا اینکه اون بنده خدا هنوز چقدر مشتاق دارد که هنوزم بعضیا با سرچ نام مبارک ایشان سر از وبلاگ ما درمیاورند . ولی آخرش قیافشون خیلی دیدنی میشه هاااااااا .
در کل باز دم همه ی دوستان خوب خودم گرم که باز منت میزارن میان نظر میدن و چرت و پرتای منو تحمل می کنن . حدالاقل اونا این وبلاگ ما رو درک کردند . نظرات دوستان رو هم میخونم و سعی می کنم به همشون جواب بدم . ولی این وبلاگ بیشتر واسه ی دل خودم هست و اگر هم هر پست یک نظر هم داشت باز هم ادامه می دم .
ارادت
ديدگاه هاي کاربران
3 نظر براي "بیوگرافی یک وبلاگ درک نشده !"
سلام خواهش میکنم قابل نداشت عکسها خوب نمیشه اینجوری باحالتره یه ذره طاقت داشته باشید
۵/۲۸/۱۳۸۸ ۳:۰۶ بعدازظهر
سلام
الان می بینم بهت می گم
ممنون
یا علی
۵/۳۰/۱۳۸۸ ۷:۵۵ قبلازظهر
سلام دوست خوبم
نماز روزه هاتون قبول باشه
دوست خوبم من یه طرح ختم قرآن گذاشتم تو وبلاگم خوشحال میشم اگه شما هم سری به وبم بزنید و جزو شرکت کننده ها باشین
منتظر حضور سبزتون هستم
۶/۰۲/۱۳۸۸ ۵:۳۷ بعدازظهر
ارسال یک نظر
» همین نظرات شماست که باعث دلگرمی ماست !
» ما بیسواتیم لطفا فینگیلیشو و خارجکیو اینا ننویسین .
» اگه مطلب دیگری دارید میتونید از فرم تماس با ما استفاده کنید .