خب دیگر . این هم از تابستان 89 . تمام شد . رفت پی کارش . قرار است پاییز بیاید . شاید هم آمده باشد ! با اینکه امروز آخرین روز تابستان است ولی پاییز را میتوانی ببینی . باید بگوییم پاییز آمد . مهر آمد . کلاس دانشگا .اصلا همه چیز آمد . هوا کمکم دارد سرد میشود . دمدمهای غروب که میشود میتوانی سوز هوا را حس کنی . دیگر باید عادت کنی به تاریکی . هنوز عصر نشده غروب را میبینی .مخصوصا وقتی کلاست تا 8 شب طول میکشد کاملا این را حس میکنی . پاییز یعنی راه رفتن زیر نور چراغ برق ! پاییز خواب را دوست دارد . صبحها که میشود دلش نمیخواد بیدار شود . وااااای که اگر بچه دبیرستانی باشی و دبیرستانت دور باشد از خانهیتان و تو ساعت 6 – 6:15 پر انرژی از خانه میزنی بیرون ولی وقتی میبینی هنوز شب است ! و چراغهای زرد خیابان هنوز روشن اعصابت خورد میشود .( یادش بخیر )
اخبار بچههای کلاس اولی را نشان میداد . بعضی ها گل گرفته بودند . بعضی ها میخندیدن . بعضی ها هم گریه میکردن . ما را برد به روز اول مدرسه رفتم خودم . یادش بخیر . معلم کلاس اولم خانم صیادی بود . امیدوارم هر جا که هست سالم و سرحال باشه . کلکسیون انواع مهر صد افرین داشتند . دیکته هر کی بیست میگرفت یه مهر صد آفرین جایزهاش بود . چه حالی میکردیم با اون مهرها .
- هر سال این روزا دلم میگیرد . انگار غم آدم و عالم را ریختهاند تو دلت !
- از شنبه دوباره کلاس ، درس ...
- از شنبه دوباره کلاس ، درس ...
ديدگاه هاي کاربران
12 نظر براي "پاییز"
سلام
حرف دلمو زدی
منم از مدرسه حالم بهم می خوره
دانشگاه باز یکم بهتره
البته اگه استاداش مزخرف نباشن اگه!!
من بهترم
خوبی؟؟
موفق باشی
التماس دعا
یا علی
۶/۳۱/۱۳۸۹ ۲:۱۱ بعدازظهر
سلام
الهی قربون اون دل پاکت بشم من که انقدر ساده راحت نوشتی من فکر می کردم فقط خودم از دیدن شکوفه ها و یا کلاس اولی ها ذوق می کنم تو که از من بدتری بابا .
معلومه کودک درون بدجوری زنده است !!!!!
۶/۳۱/۱۳۸۹ ۱۱:۴۳ بعدازظهر
سلام داداشي
اوووووووووووووووووووووووووووه چه دل پردردي.
۷/۰۱/۱۳۸۹ ۳:۵۷ قبلازظهر
به نظر من که خیلی کیف میده
عااااااااااااااااااالیه
عاشقتم پاییزززززززززززززز
۷/۰۱/۱۳۸۹ ۱:۰۳ بعدازظهر
ای بابا یه روزی میشه که حسرت الانو میخوریدا...
این لحظه ها لحظه های به یادموندنی واسه عاشقان یادگیریه....
منتظرتونم همراه گرامی کلبه ام...
۷/۰۲/۱۳۸۹ ۲:۱۷ قبلازظهر
بازگشایی وب سایت استاد فریدون فروغی :
www.fereidoon-forooghi.com
وعده ما 13 مهرگان
قریه ما !
شما هم دعوتید !
۷/۰۳/۱۳۸۹ ۴:۴۰ بعدازظهر
جدا یاد اون روزها بخیر کلاس اول شما رو نمی دونم ولی من کلاس اولم در سال 1357 بود سال پیروزی انقلاب .مدرسه اقبال یا رزاقی کنونی معلم خانم رزانی پور .معلمی بد اخلاق ولی در عین حال مهربون
۷/۰۶/۱۳۸۹ ۱۲:۲۶ قبلازظهر
اولین روز دبستان بازگرد
,شادی آن روزهایم برگرد,
باز گرد ای خاطرات کودکی
, بر سوار اسبهای چوبی,
خاطرات کودکی زیبا ترند
, یادگاران کهن باقی ترند ,
درسهای سال اول ساده بود ,
آب را بابا به کودک داده بود ,
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ ,
خش خش جاروی بابا روی برگ
, هم در کوچه فریادم کنید
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بود و کاش تفریقی نبود
ای دبستانی ترین احساس من باز گرد
و مشق ها را خط بزن
پاییزتان سرشار از عشق باد
۷/۰۷/۱۳۸۹ ۶:۵۱ قبلازظهر
سلام بر علی کچل
خوبی کچل
من که خوبم کچل
کچل جان
اپم بپر بیا
دعوتی
موفق باشی
التماس دعا
یا علی
۷/۰۷/۱۳۸۹ ۲:۲۲ بعدازظهر
سلام خوبی علی اقا؟با این مطلبت منوبردی به پاییز
27 ساله پیش.یادش بخیر چه دورانی بود.
توام سعی کن بچه خوب و درس خونی باشی که وقتی پیر
شدی و دلت برای مدرسه تنگ شد پیش خودت نگی
((بچگی کجایی که یادت بخیر))
۷/۰۸/۱۳۸۹ ۴:۰۷ بعدازظهر
سلام جناب یک عدد علی همشهری (گل)
به جانه خودمان ما چندبار آمدیم برایتان کامنت بنهیم اما بلد نبودیم ... (گریه) کامنت هایتان را هم که کلیک میکردیم این کادر باز نمیشد که بنویسیم!!!! جانه ما ببخشائید مارا به بزرگیتان !!
مهر و اینا را که گفتید بسی خوب گفتید! ما بسی دوران دبیرستانمان مخصوصا پیش دانشسگاهیمان را دوست داشتیم!! خیلی حال میداد! (لبخند) یادش بخیر!
چاکریم همشهری..
اسممان را کجا باید بنویسیم!!(تشویش) لطفا آموزش دهید ما سواد و اینا نداریم!!
آله ریزه ایم!(نیشخند)
۷/۰۹/۱۳۸۹ ۱:۳۹ قبلازظهر
آها یاد گرفتیم اسممان را بگذاریم!!(نیشخند)
کاش شکلک هم بود!!
۷/۰۹/۱۳۸۹ ۱:۴۲ قبلازظهر
ارسال یک نظر
» همین نظرات شماست که باعث دلگرمی ماست !
» ما بیسواتیم لطفا فینگیلیشو و خارجکیو اینا ننویسین .
» اگه مطلب دیگری دارید میتونید از فرم تماس با ما استفاده کنید .